روز بشقاب پرنده
بانی این روز، اتفاقی بود که در سال ۱۹۴۷رخ داد. و آن سقوط یک شی سرخ بزرگ و آدمک های بیگانه با لباس سبز، روی
بانی این روز، اتفاقی بود که در سال ۱۹۴۷رخ داد. و آن سقوط یک شی سرخ بزرگ و آدمک های بیگانه با لباس سبز، روی
قصه ای شیرین و بسیار مختصر است که قرار است برای لحظاتی هرچند کوتاه، حال دل جماعتی را خوش و آنها را به یک خندیدن
خورشید بسیار زیباست، اما چشمان ما ممکن است از جایی به بعد، این زیبایی و تلالو های دوروبرش را تاب نیاورد. محافظ سر سخت، زیبا
ابتکار جالبی است ، وجود یک خودانداز که دیگر برای گرفتن عکس از خودمان به دیگران رو نزنیم. اما از وقتی که بازارش داغ شد،
تمام روزهای هفته را به امید همین روز که قرار است دور هم جمع شوند تحمل می کند. رفتن در طبیعت و خوش و بش
دو چرخ، فرمان، زین و رکاب هایش، شکل به طاهر ساده ای دارد، اما رویای تمام بچه های جهان است. یار و هم پای همیشگی
پر و بال برای پرواز و اوج گرفتن نداریم و این حسرت تا همیشه با ماست. اما شاید دویدن قسمتی از حس رهایی و حال
آنقدر موهبت بزرگی است که گاهی از آن غافل می شویم. شنیدن، که مکمل دیدن است و تمام تصاویر زیبایی که می بینیم، با شنیدن
ثابت و ساکت سر جایش نشسته است و منتظر است تا باد تکانی به او دهد و غلات را الک کند. انگار که هنر دست
وقتی کلام قاصر از بیان خوشحالی و تشویق فرد مقابله، وقتی احساسات به مرز هیجان میرسند و باید تخلیه بشند . شاید یه بزنقدش، بهترین