مقدمه:
درود این پادکست چکاواست.
ما در اینجا درباره صدا، گویندگی و دوبله صحبت می کنبم
این پادکست شماره یک چکاواست و درباره اولین فیلم دوبله شده به زبان فارسی است. البته موضوع اولین فیلم دوبله شده، سه الی چهار اپیزود طول خواهد کشید.
سرآغاز:
این روزها، برای دیدن فیلما و سریالای مورد علاقمون ، با کمتر از پنج کلیک روی موس رایانه و لپتاپ، یا لمس گوشیهای آیفون و اندروید و یک جستوجوی کوچولو، خیلی راحت میتونیم به فیلما و سریالای ایرانی و جهانی مورد علاقمون اونم با زیرنویس دست پیدا کنیم. این اتفاقِ خیلی عادی، شاید تخیل و رؤیای هفتاد سال پیش عاشقای سینما و تلویزیون بود. تو دورانی که بعضیا برای اینکه مردم ایران بتونند فیلمی رو با زبون مادری خودشون ببینند، سختیهای زیادی کشیدند. ولی به خاطر اینکه باور داشتند هنر حد و مرزی نداره و توان این رو داره که از مرزها و کرانه ها بگذره، تصمیم گرفتند که زبون فارسی رو جایگزین زبون های خارجی کنند، تا مردم بتوانند فیلمهای سینمایی خارجی را با زبون فارسی و با صداهای آشنا، داخل سالن های سینما تماشا کنند. اوائل این راه یکم سخت بود ولی به مرور زمان و با استعداد و هوش تعدادی هنرمند خلاق، مسیری باز شد که تا به امروزکه هفتاد سال از این اتفاق میگذره، لذتش همچنان پابرجاست.
ریحانه فضیلتی
پیشگفتار
شاید مهمترین دلیلی که باعث میشه یه نویسنده یا خالق یه اثر هنری، سراغ یه موضوع خاص و بگیره، این باشه که بقیه کمتر به سوژه ی مورد نظر اون پرداخته باشند. از وقتی که پدیده جذاب و پرطرفدار سینما به وجود اومد، مخصوصا بعدِ پیشرفت سریع تکنولوژی، تو همه کتابفروشیها و مراکز فرهنگی، کتابها، اپلیکیشنها و فیلمهای آموزشی زیادی در مورد یادگیری دروس سینمایی وجود داره که هرکدومشون، حاوی کلیات تا جزئیات هر شاخه از حرفههاییه که به سینما، یا بهطور کلی آثار نمایشی مربوطند. در هر حرفه یا رشتهی نظری، همیشه یکی از این شاخهها که برای کاملشدن یک اثر مکملِ خیلی مهمیه، ولی به خاطر اینکه که خیلی در معرض دید قرار نداره، در دستهی مظلومها قرار میگیره، در اینجا قطعا منظورم از این مظلوم، هنر شیرین و عجیب (دوبلست). به طور کلی این هنر خلاقانه، نه فقط تو ایران که تو کل جهان، مظلوم واقع شده. مثلا، برای کاملشدن این پادکست، تاریخچه، فیلمها، مصاحبه ها، منابع صریح و حقیقی و مدارک و اسناد مربوط به اون، یکم سختتر از رشتههای دیگه سینمایی به دست اومد. ممکنه دلیلِ این کملطفی، نبودن و نداشتن شناخت عمیق و درست از این حرفه باشه. در بیشتر اوقات، اونجوری که باید و شاید، به مهم بودن این هنر پرداخته نشده، ولی باید برای همه مشخص و مُسلم بشه که هنر دوبله، فقط برگردوندن یا ترجمه ی یک زبون به زبون دیگه نیست، بلکه در کنار این ترجمه، باید گفتاری وجود داشته باشه تا بتونه به کمک بینش، تلاش، خلاقیت، قدرت و در نهایت صدای عمیق و دلنشین و استعداد غریزی، با روح و جسمِ فرد گوینده عجین بشه. جمع همهِ اینا، دوبله ی ایران رو در دهههای سی تا هشتاد تشکیل میده.
توی این هفتادوچهار سالی که دوبله پاش به ایران رسیده، بینندهای اهل فیلم و سریال، شصت سال طلایی رو به تماشا نشستن. مخصوصا اینکه، طبق روایتهایی که شده، دوبله ی ایران بعد از ایتالیا، حرفهای ترین دوبله توی جهان به شمار میاد، اما گذشت زمان و بیتوجهیِ کسایی که از قضا بیرونِ گود نشستن، باعث شد که این حرفه، بعدِ هفتادوچهار سال، رونق و کیفیت قبل رو نداشته باشه. دلایل زیادی مثلِ مهاجرت یا فوت گوینده های حرفهای و تکرارنشدنی، مشکلات مالی و بیتوجهی به این صنف، نداشتن بستر مناسب برای پرورش گویندگانی مثل نسلهای قدیمی و در نهایت به روزشدن پخش و نمایش آثار سینمایی، زیرنویسشدن فیلمها و تماشاگرایی که ترجیح میدن صدای واقعی خود فیلم یا سریال رو بشنوند، باعث شد که حرفه دوبله از رونق و کیفیت قبل بیفته.
انگیزه و هدفِ اصلی از این پادکست، تأکید بر اهمیت و جایگاه مؤثر و بالای دوبله تو دنیا و خصوصا ایرانه ؛ اینکه چه راه سخت و طولانی، ولی شیرین و تأثیرگذاری طی شده، تا اینکه دوبله ایران به جایگاه امروز خودش برسه. در این پادکست در مورد افرادی مثل «اسماعیل کوشان» و «ابوالقاسم تفضلی» که بانی خیر این اتفاق مهم شدند و اشخاص دیگه ای که به پرورش و رشد این اتفاق کمک کردند، صحبت می کنیم. باید بشنویم، اولینها در این راه چه کسایی بودند که به قول معروف، میخ دوبله را جوری کوبیدند که تا به امروز که نزدیک به هفتادوچهار سال از این اتفاق میگذره، میتونیم در این خاک، به هنری که ترکیب ذات و تلاشه، افتخارکنیم.
دوبله تو ایران مظلومه چون؟
– هیچ جایگاه و جایزه های تو فستیوال ها وجشنوارههای سینمایی نداره؛
– هیچ جایگاهی در رشته های دانشگاهی نداره؛ و بدتر اینکه
– تعداد کتابهای تخصصی نوشته شده درباره ی دوبله، نزدیک به بیست عنوانه و تعداد مقاله های نوشته شده در این زمینه کمتر از دویست عنوان. و اینها یعنی فاجعه در هنر دوبله!
بهترِ که از وضعیت اقتصادی دوبله هیچی نگیم که حرفی برای گفتن نمیمونه! مجموعه ی عواملی که گفتیم، مزید بر علت شد که فکر کنیم که چه کاری باید انجام بدیم؟ چی کاری باید کرد تا هنرمندا و خانواده ی بزرگ دوبله، قدر و منزلت واقعی خودشون و پیدا کنند؟
روز دوبلاژ
بیست وپنجم اردیبهشت هزار و سیصد و بیست وپنج، روزی بود که فیلم سینمایی(نخستین وعده ی دیدار)یا همون (دختر فراری) معروف، که توسط دکتر کوشان و همکارانش دوبله شده بود، تو سینما «کریستال» رنگ پرده رو به خودش دید. توی این روز مردم ایران صدای دوبله رو شنیدند. روزی که بازیگرهای فرانسوی با صدای ایرانی حرف میزدند. این روز سرنوشت ساز، نقطه ی شروع دوبله بود و به خاطر همینه که اسمش رو روز دوبلاژ گذاشتیم. خونواده ی بزرگ دوبلاژ، میتونند با داشتن یه روز تو تقویم، احترام و اعتبار بیشتری کسب کند.
ایده ی روز دوبلاژ وقتی به ذهن من رسید که تصمیم گرفتم قدم کوچیکی برای پیشرفت این هنر دوستداشتنی و جامع بردارم. روز دوبلاژ، جرقه ایِ که میتونه چراغ دوبله رو روشنتر کند. روزی که هنرمندای دوبله روزشون رو به همدیگه تبریک بگند.. این روز شیرین متعلق به همهِ عوامل هنر دوبله، از پیشکسوتان، حرفه ای ها و جوون های تازه وارد به این هنر است. این روز هیچ مرزی ندارد. هرکی که در دوبله کلامی گفته و قدمی برداشته، صاحب این روز است. این روز فقط مختص سندیکا و گروهها نیست و حتی متعلق به تماشگرای سینما و تلویزیون هم هست؛ اونایی که با شور و شوق و گوش جان، صدای دوبله رو روی صندلی سینما یا صفحه ی تلویزیون، لپتاپ و رایانه میشنوند و جمعی فارسی زبون ها رو وسعت میدند. این روز به همه ِ فارسی زبون ها در همه کره ی زمین تعلق داره؛ فارسی زبون های کشورهای همسایه و ایرانی های داخل و خارج از مرز جغرافیایی.
روز دوبلاژ مبارک!
آنچه در این پادکست میشنویم
در این پادکست، که با بخش (شروع توفانی) آغاز میشه، اول در مورد تصمیم اسماعیل کوشان برای دوبله یه فیلم به زبان فارسی صحبت میکنیم. نقل قولهای مستقیم، بنیانگذارهای دوبله ی ایران زینتبخش این پادکست هستند. قسمت «مثلث برمودا» درباره ی «نوریه قزانلو»، اولین زن دوبلور ایرانِ ، «رفیق، وکیل همکار»، به «ابوالقاسم تفضلی» دوست و همکار اسماعیل کوشان میپردازه، «رویدادی که فقط برای ایرانیها جذاب نبود»، «نمایش فیلم در مجللترین سینمای استانبول»، اکران فیلم «دختر فراری» اولین فیلم دوبله شده به زبان فارسی، «در هالهای از ابهام» درباره ی دستگیری دکتر کوشان، «خلاقیتی که انتها نداشت»، درباره ی ساخت تیتراژ فیلم دختر فراری، «محبوب فرانسوی، فارسی حرف میزند» (دختر فراری اولین فیلم دوبلهشده با زبان فارسی)، دیدن یک بازیگر فرانسوی بر روی پرده سینما که فارسی حرف میزنه، «دیداری که برای ایرانیان بسیار جذاب شد» روایت کلی قصه ی فیلم نخستین وعده ی دیدار یا دختر فراری، «هیاهویی برای شروع یک جریان تازه» که به جنجالها و هیجانات نشأتگرفته از موفقیت نمایش اولین فیلم دوبلهشده در ایران اشاره میکنه، «کریستال به زبان فارسی»، معرفی سینما کریستالِ که اولین اکران فیلم سینمایی خارجی با دوبله ی فارسی رو برای تماشاگران روی پرده برد، «سینما کریستال یک «اولین» بسیار بزرگ و مهم بود» توضیح در مورد تأثیرات و اقدامات و امکانات سینما کریستال است.
تا جایی که ممکن بود، سعی کردیم همه مطالبی رو که در مورد شروع تاریخ دوبله و چگونگی انجام اون در خارج و داخل ایران اتفاق افتاده بود رو تعریف کنیم و بگیم که چجوری دوبله، در یه بازه ی زمانی طولانی، به این سطح از گستردگی و خلاقیت توی ایران رسید.
امیدواریم که این روایت بتونه شنودگان رو با این حرفه ی شیرین، اما سخت؛ زیبا اما گاهی ترسناک و پراحساس، اما گاهی خشن، بیشتر از قبل آشنا کنه.
شروع توفانی
اسماعیل کوشان بانی یک اتفاق بزرگ بود
ممکنه برای یک بار هم که شده، این سؤال به ذهن هر کدوم از ما رسیده باشه که تماشاگرای ایرانی، دقیقاً چه زمانی به تماشای اولین فیلم سینمایی دوبله شده نشستن. برای جواب این سؤال، باید به روزهایی برگردیم که تنها دلخوشی مردم، رادیویی بود که اخبار، موسیقی ایرانی، برنامه های فرهنگی و برنامه های مرتبط با جغرافیا و تاریخ رو ازش میشنیدند. در اون دوران، سینما تازه مستندهایی که موضوعش جنگ جهانی دوم بود رو روی پرده اورده بود. اولین فیلمهایی که با زبان فارسی روی پرده سینما رفتند، به قبل از شهریور سال ۱۳۲۰ خورشیدی برمیگرده، سینماهای تهران، یک فیلم مستند درباره ی افتتاح راهآهن ایران رو که توضیحات فارسی داشت، به نمایش گذاشتند. اما دیدن فیلمهای سینمایی خارجی اون هم به زبون فارسی، موقعی که تمام فیلمها زبون اصلی بودند، یا با نوشته هایی که کنار تصویر گذاشته میشد، ترجمه میشدند، یه اتفاق عجیب و حیرت انگیز به حساب می اومد. در اون زمان که جنگ جهانی دوم در اوج خودش بود، فیلمهای مستند خبری متفقین به زبون فارسی در سینماهای ایران اکران شدند.
اوایل دهه سی بود که سرنوشت سینمای ایران به دست چندتا جوون مشتاق، باانگیزه و علاقهمند دچار تحولاتی شد که اثراتش تا به امروز هم به خوبی دیده میشه؛ جوونهایی که اولین ایده ی دوبله ی فیلم به سرشون زد. اولین فردی که قدم در این راه گذاشت، کسی نبود جز «اسماعیل کوشان» و بعد از اون، یار غار و رفیق همیشگی روزهای سخت کوشان، یعنی «ابوالقاسم تفضلی». طبق معمول همیشه و به خاطر نبود امکانات و تجهیزاتی که ایران یکم دیرتر از بقیه ی کشورها بهشون میرسید، کوشان در سال 1325 یه فیلم سینمایی فرانسوی به نام « Premier Rendez-vous» یا همون نخستین وعده دیدار رو در شهر استانبول به زبان فارسی دوبله کرد و بعدشم نام اون رو به (دختر فراری) تغییر داد.
حالا لازمه ببینیم اسماعیل کوشان که بار سنگینی رو از روی دوش مردم برای دیدن فیلمهای خارجی اون زمان برداشت، چه کسی هست؟ اسماعیل کوشان گوینده، دوبلور، نویسنده و فیلمنامه نویسه که لقب پدر سینمای ایران رو کنار اسمش یدک میکشه، بعد از اینکه تحصیلاتش رو در رشته ی اقتصاد درکشور آلمان تموم میکنه، به خاطر علاقه ای که به سینما داشت، برای ادامه ی تحصیل سراغ رشته ی «ارتباط جمعی» رفت كه شامل روزنامه نگاری، رادیو و سینما میشد. کوشان بعد مدتی، تصمیم میگیره به ایران برگرده، ولی به خاطر بعضی از مسائلی جنگی، مجبور میشه که زمان بیشتری رو تو استانبول بمونه تا آب ها از آسیاب بیفته. در این مدت (سال 1324) که ناچار به اقامت اجباری تو ترکیه شده بود، حرفه ی سینما و فعالیت هنری خودش رو به شکل تخصصی در استودیو «سِس فیلم» توی این کشور شروع میکنه و به شکل جدی پیگیر حرفهی دوبله میشه. کوشان فیلم سینمایی دختر فراری رو با همکاری رفقای خلاق و اهل دلش مثل «جهانگیر تفضلی»، «پرویز صفینیا»، «ایرج معزی»، «فریدون سکاری»، «فرخ وحيد» و در رأس همه اونها ابوالقاسم تفضلی، و با کمک یه بازرگان ایرانی به نام «عزیز طالبی» که در کار صادرات فرش از ایران به آلمان بود و مرکز کارش در استانبول بود، در استودیو سِس فیلم دوبله میکنه.
داستان از این قرار بود که کوشان و تفضلی میرم ملاقات عزیز طالبی و میگن که ما کارهای مکاتباتی شما رو به زبون فارسی و آلمانی انجام میدیم و هیچیم از شما نمیخوایم. اگه بعدا از کار ما خوشتون اومد و راضی بودید، ما هم از شما یه خواسته داریم، خواستشون چی بود؟ اونا به عزیز طالبی پیشنهاد میکنند که سرمایهای در اختیارشون بذاره تا برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران، یک فیلم سینمایی داستانی رو دوبله کنند.
*صدای ابوالقاسم تفضلی
ابوالقاسم تفضلی میگوید: «ما اونقدری پول میخواستیم که یک نسخهی فیلم رو بخریم و یه استودیو رو کرایه کنیم. طالبی بعد از اینکه با «حسن پیرایش» (که از ثروتمندترین بازرگانان ایران و اولین کسی بود که در دورهی رضاشاه فروشگاه پیرایش را در خیابون لالهزار به سبک سوپرمارکتهای اروپا تأسیس کرد) مشورت کرد ، ۲۵ هزار لیره (که هر ليره ۱8ریال بود) به ما داد و ما برآورد کردیم و دیدیم که با این مبلغ میتونیم نقشهمون رو عملی کنیم. با دکتر کوشان در استودیو سِس فیلم با مدیر فنی استودیو «کانیس کپچاک» (KaniS Kipcak) وارد مذاکره شدیم. قرار بر این شد که پول رو بهصورت قسطی بدیم. دو فیلم سینمایی رو به نسیه خریدیم: یکی فیلم فرانسوی «اولین وعدهی دیدار» (Premier Rendez Vous) که «دانیل داریو» و «لویی ژوردان» در اون بازی میکردن و یه فیلم سینمایی اسپانیولی که در ایران اسمش رو «دختر کولی» گذاشتن. بعد از اون هم در سال 1325، با شراکت کوشان، همسرش دیانا و من که در اون زمان دانشجوی رشتهی حقوق در دانشگاه استانبول بودم، طرح اولیهی شركت «میترا فیلم» رو شكل دادیم.»
اسم «دختر فراری» رو خود كوشان برای فیلم انتخاب کرد. فیلم محصول سال 1944 فرانسه بود. از اونجایی که کوشان تو کشور ترک تبارها گیر افتاده بود و کمتر چیزی هم که اونجا به چشم میومد زنا و مردای فارسی زبان بودند، در اون زمان خیلی سخت تونست برای هنرپیشه های خارجی زن، گوینده ی زن ایرانی پیدا کنه که بتونه فارسی صحبت کنه و به دلیل فرهنگ غالب اون دوران، كمتر خانم ایرانی حاضر میشد كه به جای ستارههای این فیلم سینمایی صحبت کنه. اما بالأخره تیری تو تاریکی خورد و دکتر کوشان و تفضلی این شانس رو اوردند که به واسطه ی «فکرت قزانلو»، خواهرش «نوریه قزانلو» رو راضی کنه که به جای هنرپیشه ی اصلی فرانسوی فیلم، یعنی «دانیل داریو» حرف بزنه و بقیه ی نقشهای زن فیلم رو دخترا یا زن های ترك یا یونانی (که در زبان خود مخرج «خ» داشتند) دوبله كنند، که البته کار خیلی ساده و راحتی نبود، چون لازم بود تا اندازهای زبان فارسی رو بلد باشند.
نتیجه ی كار به عنوان اولین دوبله ی فیلم سینمایی بد نشد و دکتر کوشان خودش رو برای پخش فیلم دوبله شده ی دیگه به اسم «دختركولی» آماده کرد كه یه فیلم اسپانیولی بود. این دوتا فیلم، در تركیه دوبله ی فارسی شدند و زمانی که کوشان در سال 1325 به ایران برگشت هردو رو به نمایش دراورد و تونست به یکی از هدف های کوتاه مدتش برسه و شركت میترافیلم رو در تهران افتتاح کنه. کوشان بعد این اتفاق، به دنبال حرفه های دیگه ای مثل کارگردانی، تهیه کنندگی و فیلمبرداری رفت و فیلمهای زیادی مثل زندانی امیر (۱۳۲۷)، شرمسار (۱۳۲۹)، مستی عشق (۱۳۳۰)، مادر (۱۳۳۱)، دزد عشق (۱۳۳۱)، افسونگر (۱۳۳۲)، عروس فراری (۱۳۳۷)، شیرفروش (۱۳۳۹)، سایهی سرنوشت (۱۳۴۰)، دزد بانک (۱۳۴۴)، دندان افعی (۱۳۴۰)، کلاهمخملی، (۱۳۴۱)، اهریمن زیبا (۱۳۴۱)، انتقام روح (۱۳۴۱)، دوستت دارم (۱۳۴۲)، اشکها و لبخندها (۱۳۴۲)، ابرام در پاریس (۱۳۴۳)، مرد نامرئی (۱۳۴۵)، حسین کرد (۱۳۴۵)، امیرارسلان نامدار (۱۳۴۵)، نسیم عیار (۱۳۴۶)، گوهر شبچراغ (۱۳۴۶)، غروب بتپرستان (۱۳۴۷)، شیرین و فرهاد (۱۳۴۹)، ماهپیشونی (۱۳۵۰)، جنگجویان کوچولو (۱۳۵۲) و نوشتن فیلم هایی همچون زندانی امیر (۱۳۲۷)، آرشین مالالان (فیلم، ۱۳۳۹)، سایهی سرنوشت (فیلم، ۱۳۴۰)، اهریمن زیبا (۱۳۴۱)، انتقام روح (۱۳۴۱)، آراس خان (۱۳۴۲)، شیر خفته (۱۳۵۵)، میوهی گناه (۱۳۴۹)، شوفر خوشگله (۱۳۵۰)، دختر فراری (۱۳۵۰)، سیر (فیلم، ۱۳۵۱)، قربون هرچی خوشگله (۱۳۵۲)، جنگجویان کوچولو (۱۳۵۲)، خوشگلا عوضی گرفتین (۱۳۵۳)، هیچکی بابا نمیشه (۱۳۵۴) و فیلمبرداری فیلمهای زندانی امیر (۱۳۲۷)، توفان زندگی (۱۳۲۷)، واریتهی بهاری (۱۳۲۸) و رو ساخت و نوشت و تهیه کنندگی نزدیک به 90 فیلم رو تو کارنامه ی هنری خودش ثبت کرد.
ابوالقاسم تفضلی، رفیق صمیمی و همکار اسماعیل کوشان، در قسمت اول مستند صداهای ماندگار که از شبکه ی اول سیما پخش شد ، درباره این موضوع گفت:
*«ما دو فیلم انتخاب کردیم. اولی فیلمی بود به اسم دختر فراری که دانیل داریو بزرگترین آرتیست زن سینمای اون روزا در فرانسه، قهرمان اصلی اون بود و دومی، «پریسوزا» بود که سوژهی اسپانیولی داشت، اما فیلم و متن فرانسوی بود. قرار بر این شد که ما اول متن رو ترجمه کنیم و چون من و دکتر کوشان در اون زمان به زبان فرانسه تسلط داشتیم، تصمیم گرفتیم که خودمون این کار رو به عهده بگیریم. اما مشکل کار ما این بود که اگر سیلابهای گفتار فیلم با ترجمه یکی نمیشد، شما صدا به گوشتون میرسید، اما میدیدید که لب تکون نمیخوره، یا برعکس، لبها تکون میخورد، اما صدایی به گوشتون نمیرسید. به همین دلیل سیلابها باید کاملاً منطبق با کلمات ما بودند. بهخاطر همین، من شبها سیلابها را در ذهنم میشمردم، تا اگر سیلابهای فرانسه مثلاً 6 تا و معنی فارسی آن 7 سیلاب میشد، من باید این وسط چیزی را جایگزین میکردم تا با هم منطبق بشه و این کار خیلی ظریفی بود که در نهایت از پسش براومدیم.»
اما طبق صحبت های تفضلی ، سخت ترین بخش کار، نبود گوینده ی زن بود. در کنار شخصیتی که به جای دانیل داریو حرف میزد باید، از بین دخترهای ایرانی مقیم ترکیه، یازده تا گوینده ی زن دیگه برای یازده شخصیت زن فیلم پیدا میکردند. اونجوری که تفضلی میگفت، یک مشکل دیگه که باهاش دست و پنجه نرم میکردند:
*«بزرگترین سختی در اون زمان برای ما این بود که ترکها در الفبا و زبونشون مخرج «خ» رو نداشتن و دخترهای اقلیت ایرانی هم که ساکن استانبول بودن و میتونستن فارسی حرف بزنند، آماده بودند، اما مثلاً وقتی میخواستن بگن «خیلی خوب بود»، میگفتن «حیلی حوب بود» یا «کیلی کوب بود» و تلفظ حرف «خ» براشون خیلی سخت بود. ما یک نفر رو اونجا پیدا نکردیم که بتونه خ رو درست بگه. و از اونجایی که در زبان فارسی کلماتی که حرف خ داشته باشند، خیلی زیاد بود، نتیجه این شد که ما یه شانس خیلی بزرگ آوردیم و اون این بود که خانمی به اسم «نوریه قزانلو» ، که پدرش در سفارت ترکیه در تهران کار میکرد، به ترکیه سفر کرد و میخواست برای یادگرفتن اُپرا از ترکیه به کنسرواتوار رم در ایتالیا بره. ولی به دلیل جنگ جهانی مرزها بسته بودند و او هم مثل دکتر کوشان در استانبول موندنی شد. ما از نوریه قزانلو خواهش کردیم که به جای دانیل داریو صحبت کنه و اون هم قبول کرد. از شانس دوبارهی ما، صدای فوقالعاده عالی و وسیعی هم داشت و از اونجایی که من هم صدای بدی نداشتم، به جای آرتیست و نقش اول فیلم «لویی جُردن» حرف زدم و دکتر کوشان هم جای استاد فیلم حرف میزد.
خداروشکر به لحاظ تعداد گوینده برای بازیگرهای مرد فیلم مشکلی نداشتیم، اما در مورد گوینده(ها)ی زن که با کمبودشون مواجه بودیم، ازاونجاکه ترکیه، یونانیان مهاجر زیادی داشت، تصمیم گرفتیم به اونها فارسی تعلیم بدیم، اونقدری که بتونن یاد بگیرن و از رو بخونن و فارسی صحبت کنن، چون اونها مخرج (خ) داشتند.»
وبالاخره لحظه ای که همه منتظرش بودند، رسید و فیلم دختر فراری پا به ایران گذاشت، از اونجایی که این اتفاق در اون زمان اتفاق بزرگی به حساب میومد، به همون اندازه میزان حسادتهای آدمای حسود اون روزگار بزرگتر میشد. در اخبار، روزنامه ها و نقل قول های سینه به سینه، دروغهای زیادی پخش شد و شایعه کردند کسایی که این فیلم رو در ایران اکران کردند، همه از افراد متمول و ثروتمند ایرانی هستند که توان دوبله کردن این فیلمها رو داشتند. خبرهای دروغ در اون دوران به شدت روزنامه ها رو پر کرده بود. این اتفاق در صورتی بود که هیچکس از واقعیت زندگی و سختیهایی که اسماعیل کوشان و ابوالقاسم تفضلی تو زندگیشون تجربه کرده بودند و اینکه در تنگنا و بیپولی، چه ماجراهایی رو از سرشون گذرونده بودند تا بتونند دوران تحصیل خودشون رو بگذرونند، خبر نداشت، عده ای دیگه ای هم که این خبر رو شنیده بودند و با دید مثبت بهش نگاه میکردند، کوشان و تفضلی رو تشویق کردند که برای ادامه ی تحصیل به آمریکا مهاجرت کنند و دنباله ی کار رو در آمریکا بگیرند. اونا هم با کمال میل قبول کردند. در بخش دیگری از نقل قولهای تفضلی آمده است:
*«وقتی با سختی و بستن مرزها به ایران برگشتم، در تهران دیدم که بله، این فیلم در سینما کریستال به اکران دراومده و مردم شب اول و دوم از هیجانی که داشتند، اصلاً در سینما رو شکستهن. اونقدر استقبال کردند که ما اون شب، یهشبه ره صدساله رو رفتیم و مبلغ هنگفتی هم عایدمون شد. بنده هم مدیر داخلی شرکتی که زدیم شدم و بعد از اکران هردو فیلم، به پیشنهاد خودم مأمور شدم که این فیلمها رو در شهرستانها نشون بدیم. این دو فیلم در شیراز و مشهد و رشت نمایش داده شد.»
و روایت دوم از ابوالقاسم تفضلی، از کتاب تاریخچهی دوبلهی فیلم به فارسی
*«دکتر کوشان پیشنهاد داد بهتر است کار سازندهای انجام بدیم. ما که سرمایهای نداشتیم و دور از ایران بودیم، چه کاری میتونستیم انجام بدیم؟ من به دلیل رفتوآمدهایی که به سفارت ایران داشتم، با بازرگانان ایرانی آشنا بودم. در آن سالها، با یک تاجر فرش به نام عزیز طالبی که در صادرات فرش به آلمان فعالیت داشت و دفتر مرکزی کارش در استانبول بود، آشنا شدم. روزی با دکتر کوشان به ملاقات طالبی رفتیم و مدتی در جابهجایی فرشها به او کمک کردیم، تا اینکه دکتر کوشان به او پیشنهاد کرد که سرمایهای در اختیار ما بگذاره، تا برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران فیلم دوبله کنیم.»
تفضلی در ادامه نقل کرده است:
*«من جای «لویی ژوردان» که نقش دانشجو رو بازی میکرد صحبت میکردم و دکتر کوشان جای استاد دانشگاه. صدای گرم و بسیار خوبی داشت. گویندههای مرد برای آرتیستهای مرد فیلم کافی بودند، اما ما مونده بودیم که برای یازده بازیگر دختر فیلم که یکی از آنها دانیل داریو بود، چهکار کنیم. از دانشجوهای همراه ما جوانی بود به اسم «فکرت قزانلو» که پدرش کارمند محلی سفارت ترکیه بود. فکرت خواهری داشت به اسم «نوریه قزانلو» که در ایران درس آواز و اپرا خوانده بود و علاقهمند بود که به کنسرواتوار رم بره و رشته اپرا رو ادامه بده. نوریه صدای بینظیری داشت. ازش خواستیم که به جای دانیل داریو صحبت کنه که خداروشکر قبول کرد. اما انتخاب بقیهی دخترها خیلی سخت بود. بالأخره تصمیم گرفتیم به چندتا از دخترهای یونانی فارسی یاد بدیم. مشکل بود، اما در نهایت انجام شد. دکتر کوشان آموزش همسرش دیانا رو به عهده گرفت و خواهرش لولا را بنده. با هر زحمتی بود، کار برای نمایش آماده شد. کارگردانی فنی دوبلاژ رو آقای کانیس کپچاک و فرد دیگهای به اسم یورگوایلیادس انجام دادند و هیچکدام ما نقشی در آن نداشتیم. وقتی کار دوبله تموم شد، بزرگترین و مجللترین سینمای استانبول را به نام سینمای هنری اجاره کردیم. البته قبل از هر کاری، موافقت عزیز طالبی و حسن پیرایش رو که سرمایهگذار فیلم بودند، جلب کردیم. اونموقع فارسی صحبتکردن دانیل داریو از عجایب بود و غوغایی به پا کرد. دوبلهی فیلم دوم با اسم دختر کولی راحتتر انجام شد، اما اون رو در ترکیه نمایش ندادیم. در این فیلم من برای اولین و آخرین بار شعری سرودم که در فیلم خوانده شد. جنگ جهانی رو به اتمام بود و هر روز آماده بودیم که آلمان هیتلری تسلیم شود. در همین اثنا، من و دکتر کوشان یک شراکت نوشتیم با سرمایهی یک میلیون لیره. بیست درصد از اون سهم ما بود، بدون اینکه سرمایهای گذاشته باشیم و بقیه هم سهم عزیز طالبی و حسن پیرایش بود.»
دکتر کوشان قبلِ اینکه به آلمان مهاجرت کنه، شرکت میترا فیلم رو ثبت کرده بود و از خوش یمنی روزگار، بعد این اتفاق، شرکت میترا فیلم دوباره فعالیت خودش رو شروع کرد. شرکت سهامی میترافیلم که دیگه در اون دوران به خاطر این اتفاق روزبه روز اعتبارش بیشتر از قبل میشد، برای خریدن فیلم های سینمایی دختر فراری و دختر کولی از «عزیز طالبی» و انتقال اونا به ایران، در اون زمان دستمزدی معادل هشتهزار لیره در نظر گرفت. روزهای آخر سال1324 بود که کوشان و تفضلی با عزیز طالبی وارد مذاکره شدن و فیلمهای دوبلهشده ی خودشون رو به پنج برابر قیمت خریدند. این فیلمها در فروردین سال 1325 به ایران فرستاده شد. تفضلی در ادامه نقل کرده است:
*«وقتی من رسیدم ایران، 25 اردیبهشت بود و فیلم دختر فراری بیست روز بود که با غوغایی وصفنشدنی در سینما کریستال نمایش داده میشد و میترافیلم برقرار بود و دکتر کوشان تشکیلات حسابی و مفصلی براش در نظر گرفته بود. دفترمون در خیابان لالهزار نو، بعد از چهارراه کنت، در پاساژ ساعتچی بود. دکتر به جز من، شرکای دیگهای هم از بین اقوام و فامیل خودش انتخاب کرده بود. داییش دکتر عبدالحسین شیخ، شوهر خواهرش دکتر عباس واثقی، همسرش دیانا کوشان. دکتر کوشان مدیرعامل شرکت و من هم مدیر اداری اون شرکت بودم. دکتر کوشان تعریف میکرد شب اول نمایش در سینما کریستال هجوم مردم باعث شده بود که در سینما شکسته بشه. فیلم درآمد خیلی زیادی داشت و روایت شده که در شب افتتاح فیلم، احمد قوام، نخستوزیر و عدهای از وزرا و نویسندگان مطبوعات حضور داشتند. در اعلانهای تبلیغی و دیوارکوبها ذکر شده بود که ستارگان فرانسوی فیلم به زبان فارسی سخن میگویند. فیلم دختر فراری اولین فیلمی بود که در ایران با صدای مبدل به عموم مردم نشون داده شد و گویندگان تونسته بودن بهخوبی وظیفهشون رو انجام بدن و در تطبیق صدا با حرکات بازیگران و گنجوندن اصطلاحات زبان فارسی، دقت کامل رو به خرج بدن و حقیقتاً این فیلم رو خوب از کار درآوردند.»
و همینطور از اسماعیل کوشان بانی اصلی این اتفاق بزرگ نقل شده است که:
مستند فانوس خیال
*«در سال 1943 از تهران به وین مهاجرت کردم و در اونجا و در استودیو «وین فیلم» تقریباً تحصیلم تموم شده بود و اوقات بیکاری بود و بهخصوص در زمان جنگ بهخاطر بستن سرحدات و مرزها، اومدنم به ایران ممکن نبود و مجبور بودم اونجا بمونم. به همین خاطر رفتم در وین فیلم و حدود یک سالونیم بهعنوان کمک فیلمبردار و دستیار دوبلاژ مشغول به کار شدم. تا سال 1945 که اواخر جنگ بود، به استانبول در ترکیه اومدم و در اونجا بود که با خودم فکر کردم حالا که این حرفه رو یاد گرفتهم، بد نیست یه کاری انجام بدم. یک فیلم فرانسوی رو با کمک یه سری از تُجار ایرانی اون زمان که در استانبول اقامت داشتن خریدم و در همون ترکیه با کمک عدهای این فیلم رو به فارسی دوبله کردیم و اولین فیلمی بود که به فارسی دوبله شد و اسم دختر فراری رو روی اون گذاشتیم.»
کارهای دوبله دیگه اون موقع تموم شده بود، اما مرزها همچنان بسته بودن و گروه دوبله هم مجبور بودن تو ترکیه بمونند و از اونجایی که دکتر کوشان از وقت تلف شده خوشش نمیومد، به گروه پیشنهاد داد حالا که تو ترکیه هستند، فیلم دوم رو هم دوبله کنند. نام فیلم دوم که «لگیتانلا» بود و بعدش به اسم «دختر کولی» در ایران شناخته شد. این فیلم که اسپانیولی زبون بود و مثل فیلم اول در ترکیه دوبله شد، در سال 1945 به ایران وارد شد و روی پرده رفت. در بخش دیگه ای از نقل قولهای مستقیم دکتر کوشان اومده که:
*برگرفته از مستند فانوس خیال
« استقبال عجیبوغریبی بود. مردم اون زمان تا اون روز ندیده بودند فیلمی خارجی باشه، ولی هنرپیشههای فیلم فارسی حرف بزنند. این اتفاق تلنگری برای من بود و به این فکر افتادم که چرا در ایران فیلم دوبله نکنیم. در همون حولوحوش سال 1945، شرکتی رو راهاندازی کردیم به اسم «میترافیلم» که یه عده از رفقای اون زمان که الان از رجال کشور هستند، مثل دکتر طاهر ضیایی، دکتر اصلان افشار، دکتر اسفندیار یگانگی، دکتر شیخ… و همه از جوونهای اون دوران بودیم و بیستوخرده ای تا سی سال هم بیشتر نداشتیم. با هم شرکت میترافیلم رو تأسیس کردیم و آقای مهندس انصاری به مصر رفتن و وسایل و تجهیزاتی رو که میخواستیم، از اونجا خریدن. به دلیل جنگ، اروپا شرایط خوبی نداشت و خرابی بود، اما مصر تقریباً ساکتتر بود.
در سال 1946 در ایران شروع به نصب این وسایل کردیم و بعد از مدتی طولانی چون در ایران متخصص وجود نداشت – نه فیلمبردار، نه متخصص لابراتوار و نه صدا و هیچی نبود – ما با زحمت زیاد عدهای رو تربیت کردیم و در سال 1947 اولین فیلم فارسی رو که اسمش «توفان زندگی» بود که سناریوی اون رو مرحوم «نظام آخان» نوشته بود و کارگردان فیلم هم آقای علی «دریابیگی» بود و هنرپیشهای که در کار فیلم باشه رو هم نداشتیم و یه عدهای که تیپیک بودن و به درد فیلم میخوردن رو انتخاب کردیم و بعد از اینکه آقای دریابیگی مدت زیادی به این افراد تعلیم داد و اونها رو ساخت، اولین فیلم رو شروع کردیم. متأسفانه چون این فیلم خیلی طول کشید و خرجش هم زیاد شد، شرکت میترافیلم تقریباً ورشکسته شد و سرمایهاش از بین رفت و درآمد فیلم هم بسیار کم بود و کفایت نکرد و شرکای ما هم از این کار دست کشیدند. ولی من بعد از اینکه میترافیلم منحل شد، ادامه دادم و شرکتی به اسم «پارسفیلم» رو راهاندازی کردم که هنوز هم وجود داره. این شرکت اولین فیلمی که ساخت، فیلم سینمایی «واریتهی بهاری» بود که باز هم متأسفانه به لحاظ ساخت فیلم، فیلم خوبی نبود. وقتی که میسنجیم و مقایسه میکنیم در زمان خودش در سی سال پیش خوب بود و فیلم خیلی بدی نبود. اما در هر حال این فیلم هم مخاطب زیادی نداشت. بعد از این فیلم، فیلمی به اسم «زندانی امیر»، فیلم «شمسار» و بعد فیلم «مادر» بود. این چهار فیلم رو که ما درست کردیم، رسید به سال 2510 شاهنشاهی و 1330 هجری شمسی. در همین وقت هم که استودیو پارس در خیابان تخت جمشید بود، دچار حریق شد و متأسفانه این چهار فیلم سوخت.»
«فریدون هویدا» در مصاحبه ای که با برنامه «فانوس خیال» به تهیهکنندگی و اجرای «شاهرخ گلستان» در سال 1365 هجری شمسی داشت گفته که:
*برنامه فانوس خیال شاهرخ گلستان در رادیو بی بی سی
«دوبلاژش خیلی خوشمزه بود. فیلم که خیلی فیلم فوقالعادهای نبود، ولی به قدری ما خندیدیم! برای اینکه یک صحنه بود که این شاگرد شبانهروزی شیطنت میکنه و ناظم بهش میگه مگه خیال میکنی اینجا تهرونه! یه چیزای اینشکلی توی فیلم انداخته بود و همه میخندیدند و به معنای خوب میخندیدند و خوششون میاومد. برای اینکه مردم زبان خارجی نمیدونستن و زیرنویس هم نمیتونستن بخونن. اگه خاطرتون باشه، قبل از دوبلاژ، هی قطع میکردند و یه مقداری از حرفهای قبل و بعد رو خیلی خلاصه مینوشتن. چون خیلیها همون رو هم نمیتونستن بخونن، یکی اونجا وایمیستاد و اون رو میخوند. مثلاً مِتِرنیک رو یهدفعه خوند میرپنج.»
نوریه قزانلو؛ مثلث برمودا
نکته ی خیلی عجیب در تاریخ این اتفاق بزرگ اینه که بعد از یکی دوسال که از دوبله این فیلم گذشت تا امروز، هیچ اثری از نوریه قزانلو اولین دوبلور زن ایرانی پیدا نشد؛ دختر بلندپرواز روزهای دور که سودای خوانندگی اُپرا در سر داشت و در قحطی دخترهایی که در ترکیه زبان فارسی رو بلد نبودن ، مثل یه چشمه ی زلال تو بیابون بی آب وعلف، جلوی چشمهای کوشان و تفضلی ظاهر شد و قبول کرد که با زبان فارسی جای ستاره ی این فیلم حرف بزنه. البته هنوز هم ابهاماتی وجود داره که آیا پدر قزانلو در ایران و شهر تهران کارمند سفارت ترکیه بوده، یا در ترکیه کارمند سفارت کشور ایران. در میون تمام جستجوها و گفتوگوها تا امروز نوریه قزانلو مثل مثلث برمودا کنجکاوی برانگیزترین شخصیت این ماجراست.
رفیق، وکیل همکار
داشتن یک دوست وکیل، شانس خیلی بزرگیه و اسماعیل کوشان در طول فعالیت کاریش، از این نعمت بی بهره نموند. کوشان زمان خریداری دو فیلم سینمایی «دختر فراری» و «دختر کولی» در تاریخ 14 آبان 1324، به ابوالقاسم تفضلی، که اون موقع از دانشگاه بیازیت تو ترکیه فارغ التحصیل رشته حقوق شده بود، بهعنوان نماینده ی میترافیلم وکالتنامه ای میده تا این دوتا فیلم رو خریداری کنه.
رویدادی که فقط برای ایرانیها جذاب نبود
نمایش فیلم در مجللترین سینمای استانبول
«حالا دیگه کار دوبله ی فیلم تموم شد و زمان دیدن نتیجه ی این تصمیم سرنوشت ساز که کوشان برای سینمای ایران گرفته بود رسید، کوشان و رفقاش یکی از بزرگترین، زیباترین و مجلل ترین سینماهای استانبول رو به اسم «سینمای هنری» اجاره کردند. البته قبل از هر کاری باید موافقت حسن پیرایش و عزیز طالبی که به استعداد این گروه اعتماد کردند رو جلب میکردند. «مکرم نورزاد»، سرکنسول ایران در ترکیه و تمام خانوادههای صاحب مقام و منصب و بانفوذ ایرانی مقیم ترکیه رو برای دیدن این فیلم دعوت کردند. شما تو ذهن خودتون تصور کنید که دانیل داریو، معروف ترین بازیگر اون دوران فرانسه، فارسی صحبت کنه، در اون مهمونی چه جوش وخروشی به پا بود. تفضلی هم قبل اینکه فیلم شروع بشه، در مورد مسیری که طی کردند و این دوبله به سرانجام رسید، برای مهمونه ا سخنرانی کرد و چند نفر از بازرگانهای مشهوری که اونجا بودند، فرصت رو غنیمت شمردند و گفتند که حاضرند تا یک میلیون لیره، برای کارهای بعدی سرمایهگذاری کنند. حسن پیرایش در اون لحظه یواشکی به کوشان و تفضلی ندا میده که هیچکس و قبول نکنند و خودش حاضره تا دو میلیون لیره در این کار سرمایهگذاری کنه. و چون به قول او اعتماد داشتند و براشون حجت بود، اعلام کردن که هیچ پیشنهادی رو قبول نمیکنند و روی قول پیرایش، دوبله ی فیلم دوم را شروع کردند.»
در هالهای از ابهام
دستگیری دکتر کوشان
«یه جایی گفتند که هیچ کار بزرگ و تأثیرگذاری بی دردسر نیست. کی فکرش رو میکرد که دکتر اسماعیل کوشان که حتی از تفریحاتش هم به نفع مردم و برای هنر و یادگیری خودش و بقیه بهره میبرد، بی دلیل و مرموز تو یه شب بازداشت بشه و دلیل این اتفاق رو هم تا امروز هیچکس نفهمه. روایت شده تو یکی از شبهایی که پروفسور «هانری کربن» مشهور، میهمان ابوالقاسم تفضلی بود و سر ترجمه ی کتاب «عقل سرخ» سهروردی بحث طولانی میکردند، «پرویز صفینیا» نگران پیش تفضلی اومده و گفته که دکتر کوشان و به همراه هم اتاقیش «دکتر محمد دادخواه» دستگیر کردند و این دو نفر رو بردند زندان. دکتر دادخواه که استخدام یکی از بیمارستانهای ترکیه بود، اصلا آدم سیاسیای نبود. تفضلی، نگران و از همه جا بی خبر، خودش رو به آپارتمان دکتر کوشان میرسونه. به گفته ی تفضلی همه ناراحت بودند و شبانه به کمیساریای پلیس رفتن و کوشان و دادخواه رو از پشت میلههای زندان ملاقات کردند. به هر مکان و هر مقامی هم که مراجعه کردند، هیچکس جواب واضح و درستی در مورد دستگیری اونا نداد. تنها کسی که تونست برای آزادیشون واسطه بشه، «علیقلی اردلان» بود که موفق شد این امتیاز رو براشون بگیره که به همراه دو پلیس سویل، در یکی از هتلهای شهر زیر نظر باشن، تا بعد بازشدن مرزها از ترکیه خارج بشن. همین موقع ها بود که عزیز طالبی فیلمها رو ضبط و به انبار خودش منتقل کرد و حتی حاضر نشد با اونها همکلام بشه. همه چیز به هم ریخت و منتفی شد. گفته شده حسن پیرایش هم که همه جوره طی این همه سال و راه پر فراز و نشیب کوشان و تفضلی اون ها رو ساپورت میکرد، گفت که کاری از دستش برنمیاد. در مدت این پنجاه سال در مورد دلایل دستگیری اونا حدس های زیادی زده شد که هیچکدوم به نتیجه قطعی نرسید.»
خلاقیتی که انتها نداشت
تیتراژ فارسی فیلم دختر فراری
«وقتی حرف از اسماعیل کوشان وسط میاد، کسی که به گفته ی دور و بری هاش تشنه ی تجربه کردن و یادگرفتن بود و دلش میخواست از همه حرفه ها و کارهای مختلف، خصوصاً کارهای هنری که به علاقش نزدیک بود سر دربیاره، پس خیلی دور از ذهن نیست که تصور کنیم تیتراژ فیلم دختر فراری رو هم خود کوشان ساخته باشه. یکی دیگه از ابتکارها و خلاقیتهای کوشان این بود که تیتراژ فیلم دختر فراری رو خودش درست کرد و خط رو «حمید خواجه نصیری» به زیبایی تمام نوشت و «خانبابا معتضدی» هم اون تیتراژ رو فیلمبرداری کرد. در تیتراژ این فیلم اومده که گویندگان: نوریه قزانلو به جای دانیل داریو، ابوالقاسم تفضلی به جای لویی ژوردان، دکتر اسماعیل کوشان به جای فرنان لهدو، «پرویز صفینیا» به جای کی، «فرخ وحيد» به جای آنیکی، «زمان زمانی» به جای یکی دیگر و همینطور تا آخر.»
محبوب فرانسوی، فارسی حرف می زند!
دختر فراری اولین فیلم دوبله شده با زبان فارسی
«از زمانی که کُلنگ این اتفاق در ذهن کوشان زده شد، به روزی فکر میکرد که اولین فیلم خارجی دوبله شده رو در ایران، روی صندلی سینما و کنار مردم ببینه. هفتادوچهار سال پیش در تاریخ پنجشنبه، پنج اردیبهشت سال ۱۳۲۵، روزی خاص و متفاوت برای سینمای ایران رقم خورد، تماشاگرانی که به سینما کریستال رفته بودند، با حال وهوای متفاوت و عجیب غریبی مواجه شدند؛ فیلمی که هنرپیشه هاش خارجی بودند، اما فارسی صحبت میکردند، این رویداد شاید یکی از دلپذیرترین خاطره های مردم اون دوره باشه؛ خاطرهای که در اون روز در تاریخ سینمای ایران بهعنوان «اولین اکران فیلم خارجی دوبله شده به زبان فارسی» ثبت و ضبط شد. بیننده های اون روز سینما کریستال بلیت تماشای فیلمی فرانسوی به نام دختر فراری رو خریده بودند که محصول سال ۱۹۴۴ و نام اصلیاش «نخستین وعده ی دیدار» بود، اما کوشان برای جذب مخاطب و فروش بیشتر، اسمش رو به دختر فراری تغییر داد.»
برای شروع قصهی اکران فیلم سینمایی دختر فراری، بهتر است به چند سال قبل برگردیم و مروری به دهه ی بیست هجری شمسی داشته باشیم تا ببینیم داستان این راه پرزحمت و پرماجرا از کجا شروع شد؟
دههی 1320 که کشور ایران به خاطر جنگ دوم جهانی اشغال بود، بر خلاف اون چیزی که تصور میکنیم، سینمای ایران اصلاً در موقعیت بدی نبود و اتفاقاً جایگاه خیلی خوبی داشت. در این سالها، کنجکاوی مردم برای اینکه از اخبار جنگ جهانی مطلع بشن، خیلی زیاد بود و نبودن وسیله های ارتباط جمعی مثل کمبود تلویزیون و گیرنده های رادیویی، باعث شد که سینمای ایران در جایگاه خیلی ویژه و مهمی قرار بگیره. اون زمان روسیه و انگلیس به امید گسترش نفوذ فرهنگی خودشون و ارائه ی بهترین خبرهای پیروزی متفقین، دنبال راه های جدیدی بودند و به این نتیجه رسیدند که از زبان ناطق فارسی استفاده کنند؛ چون خواست عموم مردم به فهمیدن اطلاعات باعث مراجعه ی خیلی زیاد تماشاگران به سینماها میشد. به خاطر همین، اولین ایده ی برگردوندن زبان فیلمهای خارجی به فارسی، برای رونق سینماها و سود بیشتر شکل گرفت.
کوشان در اون دوران و هنگام تحصیل تو دانشگاه برلین سال 1319، به اداره ی شرق وزارت تبلیغات آلمان رفت و با «بهرام شاهرخ» که اون موقع در «رادیو ایران آزاد» کار میکرد همکار شد. بعد از رفتن شاهرخ، کوشان از اواخر تیرماه سال 1319 تا زمان اشغال ایران تو شهریور 1320، گویندگی و تهیه ی برنامه های رادیو ایران آزاد را به عهده گرفت و در عین حال گویندگی فیلمهای مربوط به اخبار جنگی رو هم که آلمانیها تهیه میکردند، انجام میداد. این اولین برخورد اسماعیل کوشان با جهان بزرگ و بدون مرز فیلم و سینما بود.
کوشان درباره ی اولین جرقه و شروع تجربیات خودش در زمینهی دوبله گفته که
«در اواسط سال 1942 و اوائل سال 1321 شمسی، یک فیلم سینمایی ایتالیایی رو با دوبلهی آلمانی دیدم. اونقدر برگردوندن صدا ظریف و با دقت انجام شده بود که سبب حیرت من شد. وقتی که به استودیو اوفا برای انجام کارهایی که مونده بود رفتم، توضیحات دقیق و کاملی رو برای اولین دفعه از حرفهی دوبلاژ به دست آوردم و الان که به گذشته فکر میکنم، میبینم که همین کار معمولی و ساده، مقدمهی میل و گرایش من به کار سینما شد.»
دکتر کوشان و همسرش دیانا روزهای آخر سال ۱۳۲۴ با قطار از راه بغداد به تهران اومدند و فیلمها هم چند روز بعد از کوشان به تهران رسید. فیلم دختر فراری، روز پنجشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۲۵ در سینمای تازهتأسیس اون زمان (کریستال) روی پرده نقرهای سینما رفت و نزدیک به 2 ماه نمایش با قیمت بلیت ۸، ۱۰ و ۱۲ ریال، بیشتر از دویست هزار تومن فروخت.
دیداری که برای ایرانیان بسیار جذاب شد
روایت کلی قصهی فیلم نخستین وعده ی دیدار (دختر فراری)
حالا بریم ببینیم قصه فیلم سینمایی فرانسوی «نخستین وعدهی دیدار» ساخته «هِنری دکوئن» چیه؟، قصه در مورد دختر جوون، مجرد و زیبایی به اسم میشلن چوازوِ که توی یتیم خونه زندگی میکنه و تنها آرزوش شروع زندگی جدیدی با یه مردی جوون و خوشتیپ و عاشقپیشَست. یه روز یه شخصی به آگهی او برای ازدواج در روزنامه پاسخ مثبت میده و میشلن خوشحال و از همه جا بی خبر، شروع به خوندن نامه از طرف یه فرستنده ی ناشناس میکنه. میشلن حالا دیگر مطمئنه که عاشق شده و قرار ملاقاتی با شخص طرف مکاتبه ترتیب میده. اما تو همین قرار ملاقاته که کاخ رؤیاها و آرزوهایش روی سرش خراب میشین و میفهمه که مرد رؤیاهای پشت این نامهها، یه آدم میانسال و خجالتیه. ولی در آخر کار میشلن متوجه میشه که فرد میانسال، همون مردی نیست که براش نامه مینوشته و خیالش راحت میشه. و کسی که برای میشلن چوازو نامه عاشقانه مینوشته پییر ژمونت مرد جوانی است که و… .
توی این فیلم صدوپنج دقیقهایِ کمدیرمانتیک محصول سال 1941 فرانسه، بازیگرانی مثل دانیل داریو (میشلن چوازو)، فرنان لودو (نیکلاس رژمونت)، لویی ژوردن (پییر رژمونت) و… نقش آفرینی کردند و کارگردانی این فیلم هم به عهده ی هنری دکوئن بوده و به قلم ریچارد بوش نوشته شده و موزیک زیبای این فیلم را هم رنه سیلویانو ساخته.
بازیگر زن نقش اول این فیلم (دانیل داریو)
نسلهای متفاوت فرانسه، چهره ی معصوم و زیبا داریو رو از همون زمان نوجوانی تا کهنسالی روی پردهی سینما دیدند. دانیل داریو زیبا در می ۱۹۱۷، در شهر بوردو متولد شده و اولین حضورش جلوی دوربین در سال ۱۹۳۱ و سن چهارده سالگی اتفاق افتاد. داریو بعد یه مدت تبدیل به هنرپیشه ی محبوب کارگردانهای فرانسوی شد و در فیلمهای کلود شابرول، آندره تکین، ژاک دمی و هنری دکوئن هنرنمایی کرد. او که در سالهای فعالیت خودش بیشتر از صد فیلم بازی کرد، هشت دهه سابقه ی فعالیت هنری سینما و تلویزیون تو کارنامه کاریش داره ، داریو شانس این رو هم داشت که در اولین فیلم سینمایی بیلی وایلدر کارگردان بزرگ و تاثیرگذار جلوی دوربین بره. داریو در سال ۱۹۳۸ در نمایشی مستند مربوط به زندگی «کوکو شنل» همبازی «آدری هپبورن» شد. دانیل خیلی خجالتی بود و بیشتر عمرش رو در مناطق روستایی فرانسه زندگی کرد. در هنگام مصاحبههایی که داشت، از شدت استرس میلرزید و تپق میزد، در سال ۱۹۷۲ در یه مصاحبه تلویزیونی گفت: «من انسان بسیار سادهای هستم، خیلی سادهام برای همهی اینها. وهمه این مصاحبهها و این داستانها برای من بهشخصه خیلی زیاده. داریو میگفت نمیتونه خودش رو روی پرده سینما ببیند و تنها فیلمی که از خودش دیده و لذت برده، (مادام دو ساد) بوده. از مهمترین فیلمهای او میتوان به چرخ وفلک، جوان، زیبا و ثروتمند، سرخ و سیاه، سوء استفاده از اعتماد، مجلس رقص، چشم پاریس، یکشنبه ی زندگی، پرسپولیس (پویانمایی) و فیلم سینمایی «بذر بد» به کارگردانی بیلی وایلدر اشاره کرد. داریو در سال 2017، وقتی که صد سال و صد و شصتوپنج روز از عمر با ارزش و هنرمندانش میگذشت، دیده از جهان فروبست.
هیاهویی برای شروع یک جریان تازه
جنجالها و هیجانات ناشی از موفقیت نمایش نخستین فیلم دوبلهشده در ایران
«کاملاً قابل پیشبینی بود که اولین فیلم دوبله شده ای که قرار بود تو ایران روی پرده سینماها بره، چه حواشی و هیجاناتی انتظارش و میکشیدن، و در ادامش آینده ای رو برای سینمای ایران رقم بزنه که اصلاً قابل پیشبینی نباشه. هیجانهای و حاشیه های موفقیت نمایش اولین فیلم دوبله شده، با چاپ چندتا عکس از فیلم سینمایی دختر فراری و مصاحبه های دانیل داریو و نوریه قزانلو، دوبلور نقش دانیل داریو و مقالههایی در مورد فیلم و دوبله فیلم بالأخره فروکش کرد و دکتر کوشان دفتر میترافیلم رو تو خیابون لاله زار در مغازهای تو پاساژ ساعتچی تأسیس کرد و با نصب عکس و پوسترهای فیلم و آماده شدن فیلم دومش مشغول به کار شد. کوشان در زمان کوتاهی فیلم دختر کولی رو در شهریور سال ۱۳۲۵ در سینما کریستال اکران کرد. هرچند که فیلم دختر کولی نتونست موفقیت فیلم دختر فراری رو تکرار کنه، اما انقدر سودش زیاد شد که کوشان تونست با دوستای مشترکش ، به فکر این بیفته که میترا فیلم و توسعه بدن، و در همین دوران، گروههای متفاوتی، البته با هدف و انگیزهی درآمد بیشتر به این کار علاقه مند شدند.»
کریستال به زبان فارسی
جنگ و جدال بین لالهزار و لالهزارنو، با ورود کالاهای لوکس و ساختن مغازههای مختلف و طلافروشی و بوتیکهای آنچنانی بین خیابان جمهوری تا خیابان انقلاب، در ابتدای دهه ی سی شروع شد. بگیر و ببند برابر که در اون هر کسی به راحتی میتونست موضع خودش رو انتخاب کنه؛ پیوستن به سادگی و شلوغی جنوب لالهزار، که معروف به لاله زار قدیم بود یا رفتن به لالهزارنو و نگاه کردنِ به روزترین تولیدات در چند مغازهی کوچیک و فشرده. تو همچین محیط و شرایط عجیبی بود که در سوم خرداد سال 1324، سینما کریستال متولد شد. از معمار این ساختمون، هیچ اطلاعاتی نیست. اما خیلی هم دور از ذهن نیست که کار شرکتهای معماری جوونی باشه که اون سالها سالها فکر و خیال بلندپروازی تجاری داشتند. «صابر رهبر»، مدیر این سینما، که خودش هم کارگردان بود و هم تهیهکننده، خوب میدونست مردم چه سینمایی رو با چه موقعیت و ویژگیهایی تو شلوغی های سینماهای لالهزار دوست دارند، سینمایی با 2 سالن و ظرفیت 600 نفر ساخت تا میزبان قشر متمول و مرفهی باشه که دوست ندارند برای دیدن فیلمهای روز ایران و دنیا، تو شلوغی نفسگیر و خستهکنندهی صفهای سینماهای جنوب خیابون، معطل و بلاتکلیف بشن. از ویژگیهای مهم این سینما باید به سالن تابستونی اشاره کرد که هنوز آثارش رو بر پشتبوم ساختمون میشه رویت کرد.
ولی کنار این ویژگی ها، کریستال یک خصوصیت خیلی مهم داشت و اون این بود که این سینما اولین سینمایی بود که امکان پخش صدای دالبی داشت. در بعضی متن های تاریخی هم نوشته شده که نزدیک به یه سال بعد از افتتاح این سینما، اولین فیلم خارجی با دوبله ی فارسی تو سینما کریستال اکران شد. این فیلم که اسم اصلیش نخستین وعده دیدار بود، اسماعیل کوشان با اسم دختر فراری تو ترکیه دوبله کرد و برای اکران به سینما کریستال فرستاد و از 5 اردیبهشت فیلم فرانسوی دختر فراری (هنری دو کوئن، 1944) اولین فیلم دوبله شده به فارسی توسط دکتر کوشان در استودیو سس فیلم استانبول، تو سینما کریستال روی پرده رفت.
اسم صابر رهبر به اندازه تاریخ سینمای ایران اعتبار داره ؛ یه مرد فروتن و پخته كه در زمان جوونیش کار خودش رو تو سينماي ايران از پایین ترین سطح و استوديوهاي فني شروع كرد و با تلاش تموم نشدنی که داشت و تجربهاي های زیادی كه تو سینما کسب کرد ، تو یه زمان کوتاه دستيار فيلمبردار و بعد از اون هم فيلمبردار شد و درنهايت به حرفه ی مورد علاقه ی خودش کارگردانی رسید. ولی رهبر تا وقتی که سینما تعطيل شد یعنی تا اواسط دهه ی 80، كريستال رو به مکاني آرام و نوستالژیک تبدیل کرد كه مدیرای سینماهای دیگه، پاي ثابت این سینما بودند. یه قسمتی از سینما کتاب فروشی داشت كه در اون كتابها و مجلات سینمایی زیادی پیدا میشد و دفتر و محل كارش براي عوامل سينماي ايران پاتوق دنجی براي گپ های خودموني بود. جشنواره هاي اختصاصی و شخصی که برگزار میکرد، بسيار جذاب بود. هفته ی فيلمهاي خارجی، اکشن، هندي و بسياري مناسبتهای ديگه كه باعث دور هم جمعشدن علاقه مندهای سينما ميشد. کریستال تا سالهای بعد از انقلاب به فعالیت خودش ادامه داد و این شانس رو داشت که یکی از آخرین سینماهای مرده تو خیابان لالهزار باشد.
با فوت صابر رهبر، سینما کریستال هم از نفش افتاد. شاید هیچکس هیچ وقت، فکرش رو نمیکرد، سینمایی که یه روزی یکی از بزرگترین اتفاقهای سینمایی رو برای سرنوشت سینمای ایران رقم زد و مردم ایران رو با فرهنگ و حال وهوای سینماهای دیگه دنیا به زبون خودشون آشنا کرد، این روزها به یه پارکینگ و انبار مغازه دارهای لالهزار تبدیل شده.»
سینما کریستال یک «اولین» بسیار بزرگ و مهم بود
سینما کریستال برای اهالی و شیفته های سینما، به معنای واقعی کلمه یک نوستالژی تمامعیاره؛ چه شب و روزهایی رو که برای دختر و پسر و زن و مردای جوون و میانسال و سالخورده خاطره نساخته، سینمایی که با جرقه ای بزرگ مثل پخش یک فیلم خارجی (فرانسوی) به زبون فارسی، چنان اتفاق مهمی رو در تاریخ سینمای ایران رقم زد که تا امروز که نزدیک به هفتادوچهار ساله که از این اتفاق میگذره، تأثیرات عمیق و بزرگش برای ما ایرانیها که در عرصه ی دوبلاژ در شرق و غرب یکی از سردمدارهای این حرفه ی عجیب و جذاب هستیم موندگاره و خاطرات سالهای دور دوبلههای زیبا و فراموش نشدنی فیلمهای هالیوودی، فرانسوی، روسی، ایتالیایی، هندی و… رو روی ذهن و قلب دوستدارها و مخاطب های سینما حک کرده . همیشه توی تاریخ، هر «اولینی»، مهم ترینه و منشأ اثر. چون دنبال اون اولین، اتفاق هایی رقم میخوره که هر روز دنیا را شگفتزده میکنه.
اینکه اولین فیلم سینمایی دوبله شده ای که تو سرزمینمون ایران روی پرده نقرهای سینما رفت، فیلم دختر فراری با بازی دانیل داریو و به مدیریت دوبلاژ اسماعیل کوشان بود و تو سینما کریستالی که این روزا شبیه به هر چیزی هست جز سینما و تماشاگرها رو به هم نزدیک کرد. شاید برای خیلی از مردم عاشق هنر و سینما تو اون روزای دور، عجیب ترین و بهترین اولینی بود که تو زندگیشون تجربه کردند، فرهنگهای متفاوتی رو که تو اون دوران فقط تو کتابها از کشورهای مختلف تو ذهنشون تصور میکردند، با چشم های خودشونو و به زبون مادری میدیدند و درک میکردند. سینما کریستال خاطرهانگیز و زیبا، اولین سینمایی بود که داوطلب این اتفاق مهم سینمایی شد و باعث شد که مرزها کنار برند و ما، آدم های دیگه این کره ی خاکی رو راحت تر از قبل بشناسیم.
موخره:
در تهیه این اپیزود دوستان و عزیزان زیادی نقش داشتند..
ریحانه فضلیتی نویسنده
آرش فلامرزی گویندگی، ضبط صدا و تدوین صدا به عهده داشته.
موسیقی را اقای پیمان رهبر انجام داده
تیزر را آقای فرهاد حسینخانی
و کاور سحر ساخته
امور اداری خانم رویا مقدم. همچنین محمد و علی سرمدی که در تهیه فایل های صوتی کمک کردند
موسیقی های استفاده شده عبارتند از:
همچنین تشکر می کنم از همراهی :
امیر ابویسانی از پادکست سینما توگراف.
منابع این اپیزود کتاب روز دوبله و دایره المعارف چکاوا بود و همچنین مستندهای فانوس خیال و صدای ماندگار استفاده شده است.
چکاوا در هر اپیزود یک پادکست دیگه ای را معرفی می کنه:
پادکست مترنوم، این پادکست درباره چگونگی بوجود آهنگ هاست. و تا الان نزدیک به بیست چهار اپیزود منتشر کرده که من برای شنیدنشون لحظه شماری می کنم چون از پشت صحنه آهنگها حرف می زنه و چگونگی خلق آنها به اندازه خود آهنگها جذاب و شنیدنیه…
این اپیزود تقدیم می شود به استاد منوچهر اسماعیلی